خوش آمديد ميهمان
عضو شوید
عضویت سریع
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 2 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 31 بازدید ماه : 274 بازدید کل : 19841 تعداد مطالب : 44 تعداد نظرات : 4 تعداد آنلاین : 1
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
خدمات وبلاگ نویسان جوان
كد عكس تصادفی
جدیدترین قالبهای وبلاگ
جدیدترین کدهای نوحه برای وبلاگ
انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس
گفته شد که روایات رخدادهای مصر در دوران ظهور را می توان به هفت گروه تقسیم کرد و ترتیبی منطقی اما احتمالی برای این رخدادها ارائه نمود. در بخش گذشته به بررسی سه گروه از این رخدادها پرداختیم. این سه گروه عبارتند از:
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
2ـ کشته شدن فرمانروای مصر به دست مردم
3ـ هرج و مرج و نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
تحلیلی بر روایات عصر ظهور و جنبش مردم مصر (1)
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی فتح مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
ظهور منجی آخر الزمان از جمله مسایلی است که شیعه و سنی به آن معتقدند و در منابع روایی هر دو، روایات متعددی در این باره وجود دارد.
پیامبر خدا و اهل بیت، نشانه هایی را که پیش از ظهور حضرت ولی عصر(عج) رخ می دهد، ارائه کرده اند تا مردمی که در دوران پیش از ظهور زندگی می کنند خود را برای این اتفاق بزرگ آماده سازند و همچنین مردم دوران های دیگر مدعیان دروغین را بشناسند.
یکی از این نشانه ها که اخبار فراوانی را به خود اختصاص داده، رخدادهای مرتبط با کشور مصر است. ناآرامی های کنونی این کشور و جنبش مردم مسلمان این دیار، نگاه ها را بیش از گذشته به سوی این پیش گویی ها جلب کرده است. چرا که برخی از این نشانه ها همچون جنبش های پی در پی مردمی در کشورهای عربی و کشیده شدن این حرکت های مردمی به کشور مصر، با حوادث کنونی این سرزمین قابل تطبیق است.
اما به راستی آیا حوادث کنونی مصر همان است که در روایات اهل بیت برای ظهور حضرت ولی عصر پیش بینی شده؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید همه روایاتی را که در زمینه نشانه های ظهور به دست ما رسیده و به نوعی با مصر در ارتباط است، مورد کنکاش قرار دهیم و نمایی کلی از این دسته از روایات ارائه نماییم. اما مهمتر آن است که بتوانیم تحلیلی دقیق بر این گروه از روایات، داشته باشیم و نتیجه ای شایسته از آن بگیریم.
حوادث مصر در آستانه ظهور
با مراجعه و بررسی این دسته از روایات می توان رخدادهای مرتبط با ظهور را به هفت دسته تقسیم کرد که در نگاه اول، ترتیب روشنی برای این حوادث دیده نمی شود. اما با اندکی تامل می توان به یک ترتیب منطقی اما احتمالی دست یافت.
شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
خُرُوجُ الْعَبِیدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِیَهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداری بزرگان خود بیرون رفته و آنان را می کشند.
این اتفاقات عبارتند از:
4ـ ورود نیروهای خارجی به مصر
5ـ انقلاب مردی از مصر و ایجاد حرکت اسلامی در این کشور
6ـ پیوستن نیروهای خارجی مستقر در مصر به سفیانی
7ـ آمادگی برای استقبال از امام زمان و ورود حضرت به این کشور
یکی از نشانه های ظهور، حرکت عمومی مردم منطقه و یا مردم کشورهای عربی بر ضد حاکمان است. حاکمانی که استبداد، زورگویی و ظلمشان چنان مردم را بر آشفته که جز به کشتن آنان راضی نخواهند شد. شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
گویا این حادثه بیشتر در کشورهای عربی رخ می دهد و حاکمان این کشورها به خاطر وابستگی به قدرت های دیگر و گرایشات غیر بومی مورد نکوهش مردم قرار می گیرند:
وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّكُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانِ الْعَجَمِ. (همان)؛ و مردم عرب از قید و بند (ذلت) آزاد می گردند و شهرها را تصرف می کنند و از فرمان پادشاه عجم (غیر عرب یا با گرایشاتی غیر بومی) بیرون می آیند.
بنابر روایتی از امیرمومنان علی(علیه السلام) دایره این جنبش ها و اختلافات به تمامی کشورهای عربی کشیده خواهد شد. از امام علی علیه السلام نقل شده که در ضمن بیان نشانه هایی از ظهور فرمودند:
... اخْتِلَافٍ فِی كُلِّ أَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعَرَب. (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64)؛ اختلاف و درگیری در تمامی سرزمین عرب رخ خواهد داد.
نکته پر اهمیت این است که ظاهرا برخی از این انقلاب های مردمی به ثمر می نشیند و رنگ پیروزی را به خود خواهد دید:
وَ غَلَبَةُ الْعَبِیدِ عَلَى بِلَادِ السَّادَات. (الارشاد، همان)؛ نوكران (مردم عادی) بر شهرهاى بزرگان خود غلبه می کنند.
مصر نیز همچنانکه خواهیم گفت از این قاعده در کشورهای عربی مستثنی نخواهد بود و علیه حاکم خود برخواهد آشفت.
از روایات ظهور برمی آید که ناآرامی ها و انقلاب مردمی در کشورهای عربی به مصر نیز کشیده خواهد شد. تا به آنجا که مردم، فرمانروای خود را خواهند کشت:
وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِیرَهُمْ. (الارشاد، همان)؛ «مردم مصر، فرمانروای خود را می کشند.»
برخی از منابع اهل تسنن حاکی از آن است که این حادثه با کشته شدن فرمانروای شام، همزمان خواهد بود:
«قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.» (ر.ک: عصر ظهور، ص 158)
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد
یکی از حوادثی که پیش از ظهور حضرت برای کشور مصر پیش بینی شده است، هرج و مرج و نابسامانی است.
از ابوذر نقل شده که گفت:
امنیت از مصر رخت بر مى بندد. راوی می گوید به او گفتم: در آن هنگام كه امنیت از دست مى رود، پیشوایى نیست كه آن را فراهم آورد. گفت: خیر، بلكه نظام آن از هم پاشیده مى شود. (کتاب الفتن، نعیم بن حماد، ص 174)
بنابراین ریشه این نابسامانی نداشتن پیشوا و جلوداری است که بتواند حرکت انقلابی مردم را رهبری نماید. این ناامنی و هرج و مرج به آنجا خواهد رسید که عده ای فرصت طلب از این اوضاع، نهایت سوء استفاده را می کنند و بر قسمتی از این سرزمین سیطره پیدا می نمایند. از امیر مومنان(علیه السلام) درباره نشانه های ظهور نقل شده که فرمود:
و غلبة القبط على أطراف مصر. (المناقب، ج 2، ص 274)؛ قبطیان بر اطراف مصر غلبه می کنند.
اما قبطیان چه کسانی هستند؟
البته باید در نظر داشت که قبطیان کنونی مصر مسیحی اند و جمعیتی حدود 15 میلیونی دارند که ممکن است، مراد حدیث همین گروه از جمعیت مصر باشد.
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد.
اما ممکن است مقصود از اطراف مصر، سرزمین های همسایه این کشور نظیر فلسطین، اردن, لیبی یا سودان باشد که اسیر حاکمانی فرعون صفت می باشند.
به سالهای خلافت امام علی علیه السلام که مینگریم، مردمان شهر کوفه را پیمان شکنانی مییابیم که همواره امام علیه السلام را مورد آزار و اذیت خود قرار میدادند. سالها بعد نیز همین پیمان شمنان هزاران نامه برای فرزند علی علیه السلام، حسین بن علی علیهما السلام فرستادند تا با او به امیر خود بیعت کنند؛ اما نتیجه این دعوتها دوباره پیمان شکنی کوفیان بود که سبب شد سر امام علیه السلام بر نیزه رود. اما با این حال وقتی روایات ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بررسی میکنیم، میبینیم کوفه به عنوان پایتخت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انتخاب شده است ...
کوفه، پایتخت دولت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چرا؟
کوفه در تاریخ 12 رجب سال 36ق. با ورود امام علی علیه السلام به آن، به عنوان پایتخت حکومت علوی انتخاب شد و پس از شهادت آن حضرت، چیزی نزدیک به شش ماه، پایتخت حکومت امام حسن مجتبی علیه السلام بود. اکنون نیز در انتظار ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است تا یک بار دیگر تداوم بخش حکومت عدل علوی بر سریر عدالت تکیه دهد، طومار عمر ظالمان را در هم پیچد و حکومت واحد جهانی را بر اساس عدل و داد بنیان نهد؛ اما شاید دلیل اینکه این شهر به چنین سعادتهایی دست یافته و مییابد، به دلیل قداست و شرافت ذاتی این سرزمین باشد.
روایات فراوانی درباره فضیلت شهر کوفه بیان شده است، از جمله اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله در تفسیر سورة مبارکه «تین» فرموده است: «خداوند متعال چهار شهر را از میان شهرها برگزید. [در این سوره] منظور از «تین»، مدینه؛ مقصود از «زیتون»، بیتالمقدس؛ منظور از «طور سینا»، کوفه و «البلدالامین»، مکه میباشد.1
در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «خداوند ولایت تو را به آسمانها عرضه نمود. (از میان آسمانها) آسمان هفتم سبقت جست؛ پس آن را با عرش زینت بخشید؛ سپس... از میان شهرها کوفه سبقت جست، پس آن را با وجود تو زینت بخشید».2
شاید بتوان گفت آنچه که باعث مزید فضیلت سرزمین کوفه گردیده است، وجود مکانهای خاصی همچون «مسجد سهله» و «مسجد کوفه» است که روایات فراوانی نیز در فضیلت این دو مکان مقدس در خصوص این اماکن وارد شده است؛ از جمله در سخنی از امام صادق علیه السلام آمده است: « مرکز حکومت او کوفه و مرکز قضاوتش مسجد کوفه و مرکز بیت المال و محل تقسیم غنایم مسلمانان، مسجد سهله و محل خلوت و مناجاتهایش تپههای سپید و نورانی نجف اشرف است».3
در حدیثی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است: «مسجد سهله، محل اقامت قائم و اهل و عیالش است. مسجد سهله، اقامتگاه ادریس بود. مسجد سهله، اقامتگاه ابراهیم خلیل الرحمان بود. خداوند، پیامبری را مبعوث نکرده، جز اینکه در مسجد سهله نماز گزارده است. مسجد سهله، پایگاه حضرت خضر است. کسی که در مسجد سهله اقامت کند، همانند کسی است که در خیمه رسول اکرم صلی الله علیه و آله اقامت کند. هیچ مرد و زن با ایمانی یافت نمیشود، جز اینکه دلش به سوی مسجد سهله پر میزند...».4
مردم پیمان شکن
هر چند مردم کوفه در یک دورة خاص پیمان شکنی کرده و به اهل بیت علیهم السلام ظلم روا داشتهاند، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که این ویژگی را نسبت به تمام ساکنان آن در تمام زمانها صادق بدانیم؛ هم چنانکه جمعی از یاران امام حسین علیه السلام از میان همان کوفیان بی وفا برخاسته بودند و حتی روایاتی از اهل بیت علیهم السلام نقل شده که در آن روایات، اهل کوفه مورد تمجید و تحسین قرار گرفتهاند. برای مثال امام باقرعلیه السلام فرموده است: « ولایت ما به اهل شهرها عرضه شد، اهالی هیچ شهری همانند اهل کوفه آن را نپذیرفتند».5 در حدیث دیگری این امام همام آمده است: « اهل خراسان پیشتازان ما، اهل قم یاوران ما، اهل کوفه تکیه گاههای ما و اهل این دیار (نواحی کوفه) از ما هستند و ما نیز از آنها هستیم».6
روایاتی که درباره نشانههای ظهور سخن گفتهاند، به تخریب کامل کوفه و قتل عام کلیه ساکنان آن به دست سفیانی اشاره دارند؛ که از جمله میتوان به این روایات اشاره کرد: « سپاه سفیانی وارد کوفه میشوند و احدی را فرو نمیگذارند، جز اینکه به قتل میرسانند»7 ؛ « سفیانی سپاهی را به سوی کوفه گسیل میدارد که تعدادشان هفتاد هزار نفر میباشند، اهل کوفه را میکشند و به دار میزنند و اسیر میگیرند».8
با توجه به روایات این چنینی که درباره شهر کوفه وارد شده است، دیگر ساکنان کوفهای که مرکز حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار میگیرد، اهالی سابق آن نیستند؛ بلکه مؤمنانی هستند که از اقصی نقاط جهان به مرکز حکومت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف میآیند. در حدیث آمده است: « هنگامی که قائم وارد کوفه شود، هیچ مؤمنی نمیماند، جز اینکه در آنجا باشد و یا به سوی آن عزیمت نماید».9
پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، معانیالاخبار، ص365.
2. بحارالانوا، ج27، ص262.
3. همان، ج53، ص11.
4. همان، ج100، ص436.
5. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج14، ص518.
6. بحارالانوار، ج60، ص218.
7. همان، ج52، ص219.
8. همان، ج52، ص239.
9. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص455.
وقتی انسان خطایی میکند، عقوبت آن را هم باید به جان بخرد، حالا این عقوبت میتواند فقط در این دنیا باشد یا سرای دیگر و یا هم در این دنیا و هم در سرای دیگر. در ابعاد بزرگتر وقتی جامعهای نیز به فساد و گناه رو میآورد، باید عذابی را که خداوند بر آنان فرو میفرستد، گردن نهد. امتهای عصر کنونی که به انواع فسادها،گناهان، سرکشیها و ستمگریها آلوده و از آفریننده هستی غافل شدهاند، به یقین عذابی سختتر خواهند داشت.
۲۲بهـــــــــــــــــــــــــــــمن یادتون نره راهپیمایی!!!
رهبر عزیزمون تو نمازجمعه ی این هفته تاکید کردن رو این راهپیمایی پس همه بایدبریــــــــــــــــــــم
تو را چه زیبا سرود، خداوندِ كاینات، با واژههایی از جنس نور.
پروانه شاخساران آسمان! هر آنچه آینه، رو به رویت آغوش گشودهاند تا تو را در خویش تكرار كنند.
هر آنچه آسمان، به خاک افتادهاند تا گامهایت را به سجده ببوسند.
بزرگ مرد تاریخ! بهار از سر انگشتان تو به شكوفه مینشیند.
خورشید، از گوشه پیشانی بلندت طلوع میكند.
تو را با كدام كلماتِ محدود بخوانم كه نمیگنجی، نه در كلام، نه در كلمه.
خورشیدی سرشار در دستهایت، ملائک به دست بوسیات مباهات میكنند.
سرشار از چشمه مهتاب!
هر چه پروانه بر گردنت بال میزنند، هر چه آسمان، رو به رویت دریچه میشود برای پرواز.
میآیی؛ ایوانِ كفر ویران میشود از ایمانِ چشمهایت.
شب، مچاله میشود زیرِ قبایِ گسترده آسمان، در روزی پایانناپذیر؛
آن چنان روشن كه هزاران خورشید، گویی در آن به طلوع نشستهاند.
میآیی، وعده آمدنت را دهان به دهان از تورات تا انجیل كِل میكشند.
میآیی و حرا، روی دو زانو مینشیند و انتظار میكشد.
میآیی و مكه میپیچد در حریری از نور و رنگ.
میآیی و از گشتگاهِ آسمان، خورشید برایت میآورند، ملایك.
كعبه در پوست نمیگنجد.
تو را خدای بزرگ خلق كرده است از آبشارها و نور، كه موج میزنی و میتابی.
تو را با كلماتی سبز باید سرود.
ای آخرین رسول خدا(ص) در زمین!
آمدی تا دهانِ حیرت گشوده آینهها،
آمدی تا دهانِ به حیرت گشوده آینهها، نامت را تكثیر كنند در همة زاویههای تاریخ.
دف میزنند و كل میكشند آمدنت را، هر آنچه پیش از تو سر در گریبانِ انتظار فرو برده بودند.
شهابهای سرگردان میچرخند حول نامت.
آیتالله جوادی آملی به پرسشهایی پیرامون مهدویت پاسخ گفته است. * مسئله وجود مقدس امام زمان(عج) از نظر فلسفی چگونه توجیه میشود؟ آیا دلیل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟ درباره وجود مبارک حضرت حجّت(عج) «برهان عقلی بر امکان» اقامه میشود؛ یعنی بر اساس حکم عقل، ممکن است انسان کاملی عمر طولانی داشته باشد. ما به دیدن عمرهای کوتاه عادت کردهایم. اما اگر شخصی، از همه علل و عوامل طبیعی آگاه باشد و آنچه برای او سودمند است، فراهم کند و از آنچه برای او زیانبار است بپرهیزد، میتواند عمر طولانی داشته باشد. این مسئله خارق عادت است؛ نه خارق عقل. «معجزه» هم چیزی خارق عادت است، نه خارق عقل. علم نیز به چنین چیزی راه نیافته است، زیرا علم به امور عادی راه دارد؛ نه امور غیر عادی. کرامت نیز در امور خلاف عادت جاری است. * حیات حضرت ولی عصر(علیهالسلام) از نظر علمی چگونه توجیه میشود؟ اول: حیات طولانی امام زمان(علیهالسلام) بر خلاف عادت است، نه بر خلاف علّیّت؛ یعنی به طور عادی کسی نمیتواند، هزار یا ده هزار سال زندگی کند؛ اما به صورت غیر عادی (خرق عادت) این کار ممکن است. دوم: اگر بدانیم انسان چیست و چه کسی بدن او را اداره میکند، اصلاً این پرسش برای ما مطرح نمیشود؛ برای مثال برای عرفا و حکمای بزرگ، اصلاً چنین پرسش هایی مطرح نمیشود. بنده زمانی به دندانپزشک محترمی مراجعه کردم. او میگفت دندان های بعضی صد سال سالم میماند و نمیپوسد؛ ولی اگر فولاد صد سال شب و روز کار کند، فرسوده میشود. چون اگر فولاد و آهن فرسوده شود، دیگر چیزی جایگزین آن نمیشود؛ امّا دندان انسان هر روز عوض میشود و هر روز سلول های جدیدی جای سلول های مرده و قدیمی را میگیرد. با این توضیح، همه ذرات بدن در حرکت و تعویض است و روح آدمی همه حرکات این ذرات را تحت کنترل دارد. حال اگر روح انسان کاملی، بر خلاف عادت (نظم عادی)، بهترین سلول ها را جایگزین کند و دقیقترین کنترل ها را روی قسمت های مختلف بدن داشته باشد، یک انسان کامل میتواند، میلیونها سال زنده بماند (این مطلبی است که در علم پزشکی امروز به اثبات رسیده است). مُلای رومی طی مثالی میگوید: اگر شما روز یا شبی در کنار نهر روانی که آب آن به آرامی در حرکت است، بنشینید و تصویر خورشید یا ماه را در آن ببینید، متوجه میشوید که صدها عکس میآید و میرود و شما همچنان خیال میکنید که ساعت ها با عکس نخست روبهرو بودهاید، در حالی که آینهها و عکس های متعدد، هر لحظه میآمدند و میرفتند. آب مبدَل شد در این جو چند بار ...... عکس ماه و عکس اختر برقرار این بزرگوار در جای دیگر میگوید: ای برادر تو همان اندیشهای ............. ما بقی تو استخوان و ریشهای بنابراین، اگر کسی روح و سلطه آن بر بدن خود را بشناسد، و سَیَلان، حرکات و تعویض ذرات بدن را تحت کنترل روح بداند و نیز کمی با حکمت و عرفان آشنا شود، این اشکال که چگونه یک انسان میتواند یک یا دو میلیون سال یا بیشتر بماند، برای او مطرح نمیشود. اگر پیوند روح با خالق جهان هستی به اندازهای بود که قدرت خاصی ما فوق قدرت افراد عادی یافت، میتواند همان طور که بدن خود را میگرداند، خارج از بدن خود را هم اداره کند، زیرا خارج از روح او هم حکم بدن او را دارد. وجود مبارک امیرمؤمنان(ع) در خطبه قاصعه نهجالبلاغه میفرماید: من در حضور پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بودم که مشرکان حجاز به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم گفتند، اگر تو پیامبری معجزهای (حسّی) بیاور تا تو را بپذیریم. آنگاه گفتند: دستور بده نیمی از درختی که روبروی تو است، از نیمه دیگر جدا شود و به حضور تو بیاید. حضرت فرمود: اگر این کار را انجام بدهم، ایمان میآورید؟ گفتند: بلی. حضرت علی(علیهالسلام) در ادامه میفرماید: من دیدم که این درخت دو نیم شد و نیمی از آن در جای خود ایستاد و نیم دیگر حرکت کرد و جلو آمد، به طوری که شاخههای آن روی دوش ما قرار گرفت. مشرکان گفتند: دستور بده نیمه دیگر آن هم از جای خود حرکت کند و نزد تو بیاید. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم این کار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده دو نیمه درخت به هم متصل شود و در جای اول قرار گیرد؛ با این همه، مشرکین باز هم ایمان نیاوردند. همه کرامات محال عادی هستند؛ نه محال عقلی که محال عقلی (مانند 2×2=5) کرامت یا اعجازبردار نیست؛ به هر حال، حیات حضرت ولیعصر(عج) محال عادی است؛ نه محال عقلی. * دلیل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چیست؟ مرحوم کلینی (رضوان اللّه علیه) در کتاب شریف کافی طی بابی از ائمه(علیهمالسلام) نقل کرده است که به سوره قدر احتجاج کنید، زیرا در سوره قدر آمده است، هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل میکنند. وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین میآورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمیتوانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهماندار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر(علیهالسلام) است، بنابراین با توجه به روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد، از نظر قرآن، در شب قدر که همه فرشتگان به همراهی جبرئیل(سلام اللّه علیه) یا روح، مقدّرات امور را نازل میکنند، باید آن را به کسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گیرنده این امور وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است. * چگونه میتوان امام زمان(عج) را شناخت؟ شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاریخی» و «شناخت واقعی» که از قسم نخست مهمتر است. مسئله مهم این است که ما آن حضرت را به حقیقت بشناسیم و ایشان نیز ما را ببیند؛ نه اینکه ما حضرت را ببینیم. در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم (که مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زیادی آن وجود مبارک را میدیدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: «و تراهم ینظُرُون اِلیک و هُم لایُبصرون»؛ آنها را میبینی که به تو مینگرند؛ ولی تو را نمیبینند. اهل نظر هستند، اما اهل بصیرت نیستند. هنر این است که به گونهای باشیم که وجود مبارک امام زمان(علیهالسلام) ما را ببینند. در قرآن کریم آمده است: خدا که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عدهای نگاه نمیکند: «ولایُکلّمهم اللّه و لاینظرُ اِلیهم یومَ القیامةِ و لایزکّیهم» و نگاه تشریفی خود را نسبت به عدهای اعمال نمیکند. اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، آن حضرت ما را میبیند.
ربیع الاول سومین ماه قمری و از ماههای فرخنده برای شیعیان است، حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (ع) از جمله وقایع فرخنده این ماه مبارک هستند. علت نامگذارى ماه ربیع الاول ربیع به معنى بهار از ماده رَبع است. علت اینکه به این ماه ربیع گفته مى شود این است که در فصل بهار گیاهان تر و تازه اند و نامگذارى این ماه در فصل بهار رخ داده است. اعمال مشترک اول هر ماه 1ـ دعا در زمان دیدن هلال خواندن دعاى هلال وارد شده است و أقلش آن است که سه مرتبه بگوید اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا. بهترین دعاى زمان رؤیت هلال دعاى 43 «صحیفه سجادیه» است. 2ـ قرآن خواندن هفت مرتبه سوره «حمد». 3ـ روزه از امورى که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم «علامه مجلسى در «زادالمعاد» مى گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است. 4ـ نماز شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره «انعام» را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسى و هر دردى ایمن گرداند. روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه اى در راه خدا بدهد، هر کس چنین کند سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ حوادث الایام، وقایع الایام، مفاتیح نوین
امام رضا(ع) همچون پدران خود از شخصیتی ملکوتی و محبوبیتی فراگیر برخوردار بود و همین امر نیز موجب خشم و وحشت دشمنان و عامل اجرای توطئههای بسیار بر ضد ایشان بود که در نهایت به شهادت آن حضرت منجر شد. ابوالحسن علی بن موسی (ع) ملقب به "رضا" امام هشتم از ائمه اثنی عشر (ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) است . کنیه آن حضرت ابوالحسن و چون حضرت امیر (ع) نیز ملقب به ابوالحسن بوده است حضرت رضا (ع) را ابوالحسن ثانی گفته اند. مشهورترین لقب ایشان نیز "رضا" است. القاب آن حضرت عبارت است از رضا، صابر ، رضی و وفی که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمة نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی یاد شده است . در مورد اعطای لقب رضا به امام هشتم آمده است : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفته اند چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفته اند . تحمیل ولایتعهدی به امام رضا (ع) پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی عباس فرد برجسته ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت . در یمن، کوفه، بصره، بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری را که از خلافت بنی عباس داشتند در نیافتند زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی (ع) بودند و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند. فضل و مأمون با مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در کوفه و علوی دیگر در یمن) به این نکته پی برده بودند و می خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی به ولیعهدی رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه های خلافت مأمون را مستحکم سازند به همین جهت مأمون در سال 200 قمری بنا به گفته طبری رجا بن ابی الضحاک و فرناس خادم (در بعضی از روایات شیعی یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی بن جعفر (ع) و محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا" ع") را به خراسان ببرند. در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا (ع) نوشت از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان بروند نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده اند زیرا مأمون می ترسید شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند. این مؤید آن است که عامل فراخواندن حضرت رضا (ع) به خراسان عاملی سیاسی بوده است و مأمون می ترسیده که کثرت شیعیان در کوفه و قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلی از دست مأمون خارج شود. حدیث سلسلة الذهب مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا (ع) به نیشاپور طالبان علم و محدثان اطراف آن حضرت اجتمع کرده و از ایشان خواستند حدیثی برایشان نقل کنند . حضرت حدیثی بطور مسلسل از آباء طاهرین خود رسول الله (ص) و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که « کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» یعنی کلمه توحید با لا اله الا الله حصار و باروی مستحکم من است و هر که بدرون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به سلسلة الذهب معروف شده است. و درباره اینکه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت که آن نوعی دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس و مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هرگونه تشویش و عذابی در امان می دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروی اسلام از اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر تهاجم خارجی باشند و از دشمنی و مخالفت بر سر مسائل فرعی دوری گزینند. مناظره های امام در آن زمان فرقه های مختلف گسترش یافته و سؤالات بسیاری از دستگاه خلافت وجود داشت، مأمون برای رفع ضعف دستگاه خلافت در این زمینه، مناظره هایی با حضور امام هشتم تشکیل می داد . نظر دیگری هم در مورد برگزاری این جلسات مناظره وجود دارد و آن اینکه حاکم عباسی قصد داشت فکر و ذهن مردم را به این نشستها معطوف و بی کفایتی و بی لیاقتی خود را پوشیده بدارد. از طرف دیگر چون محبوبیت امام بی نهایت و رو به افزایش بود مأمون انتظار داشت امام به شایستگی در مناظرات ظاهر نشده و از شأن و مقام آن حضرت در میان مردم کاسته شود، غافل از اینکه امام رضا فرزند بزرگانی چون امیرالمومنین علی(ع) و امام محمد باقر(ع) است. از دیگر کارشکنیهای مأمون برای لطمه به محبوبیت و مقبولیت امام برهم زدن نماز عید فطر بود . مأمون در هر موقعیت و مناسبتی سعی می کرد اوضاع را به گونه ای پیش ببرد که لطمه ای به امام وارد کند اما همیشه امور برعکس انتظار او پیش می رفت و شرایط به نفع امام و به ضرر وی می شد . در جریان نماز عید فطر، مأمون که به بهانه کسالت، اقامه نماز را به امام رضا(ع) واگذار کرده بود، وقتی از خبر استقبال و ازدحام چشمگیر مردم مطلع شد پیش از آن که امام به مصلا برسد پیکی نزد امام فرستاد و از او خواست بیش از این به خاطر او متحمل زحمت نشود و اقامه نماز را به شخص دیگری واگذار کند. امام رضا نیز بی آن که مخالفتی نشان دهد از همان راه بازگشت و مردم نیز چون مشاهده کردند حضرت نماز نخوانده مراجعت کرد، آنها هم بی آن که نماز به جای آورند به خانه های خود بازگشتند. شهادت با وجود همه محدودیتهایی که برای امام گذاشته می شود و تلاشی که افراد مأمون می کنند تا ارتباط امام رضا(ع) با مردم کم و بواسطه برگزاری مناظره هایی نیز برای کم شدن از محبوبیت امام ناکام می مانند، در نهایت تنها کاری که به ذهنشان می رسد به شهادت رساندن امام با زهر کین، برای حفظ جایگاه خود است .
دوران حيات و امامت امام هشتم اوج گيرى گرايش مردم به اهل بيت و دوران گسترش پايگاههاى مردمى اين خاندان است. چنان كه مى دانيم امام از پايگاه مردمى شايسته اى برخوردار بود و �در همان شهر كه مأمون با زور حكومت مى كرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حكم مى راند... نشانه ها و شواهد تاريخى ثابت مى كند كه (در اين دوران) پايگاه مردمى مكتب على عليه السّلام از جهت علمى و اجتماعى تا حدّى بسيار رشد كرده و گسترش يافته بود. در آن مرحله بود كه امام عليه السّلام مسئوليت رهبرى را به عهده گرفت.� گرچه كه در دوران امامت امام رضا عليه السّلام دو مرحله فعاليّت در سالهاى خلافت هارون و سالهاى خلافت مأمون را مى توان از يكديگر جدا كرد و براى هر يك از اين دو مرحله ويژگيهايى متمايز از ديگرى يافت، اما اگر به ويژگى عمومى اين دوران بنگريم، خواهيم ديد �هنگامى كه نوبت به امام هشتم عليه السّلام مى رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شيعه در همه جا گسترده اند و امكانات بسيار زياد است كه منتهى مى شود به مسأله ولايتعهدى . البته در دوران هارون، امام هشتم در نهايت تقيّه زندگى مى كردند. يعنى كوشش و تلاش را داشتند، حركت را داشتند، تماس را داشتند، منتهى با پوشش كامل... مثلاً دعبل خزاعى كه درباره امام هشتم در دوران ولايتعهدى آن طور حرف مى زند دفعتاً از زير سنگ بيرون نيامده بود. جامعه اى كه دعبل خزاعى مى پرورد يا ابراهيم بن عبّاس را كه جزو مدّاحان على بن موسى الرضاست، يا ديگران و ديگران را، اين جامعه بايستى در فرهنگ ارادت به خاندان پيغمبر سابقه داشته باشد. چنين نيست كه دفعتاً و بدون سابقه قبلى در مدينه و در خراسان و در رى و در مناطق گوناگون ولايتعهدى على بن موسى الرضا عليه السّلام را جشن بگيرند. اما قبلاً چنين سابقه اى نداشته باشد. آنچه در دوران على بن موسى الرضا عليه السّلام يعنى ولايتعهدى پيش آمد نشان دهنده اين است كه وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهاى آنان نسبت به اهل بيت در دوران امام رضا عليه السّلام خيلى بالا بوده است. به هر حال بعد هم كه اختلاف امين و مأمون پيش آمد و جنگ و جدال بين خراسان و بغداد، پنج سال طول كشيد همه اينها موجب شد كه على بن موسى الرضا عليه السّلام بتوانند كار وسيعى بكنند كه اوج آن به مسأله ولايتعهدى منتهى شد.� حقيقت آن است كه در اين دوران، بدى اوضاع ميان امين و مأمون به امام كمك كرد تا بار سنگين رسالت خويش را بر دوش كشد، بر تلاشهاى خود بيفزايد، و فعاليتهاى خود را دوچندان كند، چه در اين زمان زمينه آن فراهم گشت كه شيعيان با او تماس گيرند و از رهنمودهاى او بهره جويند، و همين امر در كنار برخوردار بودن امام از ويژگيهاى منحصر به فرد و رفتار آرمانى كه در پيش گرفته بود سرانجام به تحكيم پايگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمينهاى مختلف حكومت اسلامى انجاميد. او خود يك بار زمانى كه درباره ولايتعهدى سخن مى گويد، به مأمون چنين اظهار مى دارد: �اين مسأله كه بدان وارد شده ام هيچ چيز بر آن نعمتى كه داشته ام نيفزوده است. من پيش از اين در مدينه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهايم در شرق و غرب اجرا مى شد و گاه نيز بر الاغ خود مى نشستم و از كوچه هاى مدينه مى گذشتم، در حالى كه در اين شهر عزيزتر از من كسى نبود.� در اين جا بسنده است سخن ابن مونسـدشمن امامـرا بياوريم كه به مأمون مى گويد: اى اميرمؤمنان، اين كه اكنون در كنار توست بتى است كه به جاى خدا پرستش مى شود. در چنين شرايطى و پس از آن كه حضرت رضا عليه السّلام بعد از پدر مسئوليت رهبرى و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سير و گشت پرداخت و نخستين مسافرت را از مدينه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقيم با پايگاههاى مردمى خود ديدار كند و درباره همه كارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنين بود كه پيش از آن كه به منطقه اى حركت كند، نماينده اى به آن ديار گسيل مى داشت تا مردم را از ورود خويش آگاه كند تا وقتى وارد شهر مى شود مردم آماده استقبال و ديدار او باشند. سپس با گروههاى بسيار بزرگ مردم اجتماع برپا مى كرد و درباره امامت و رهبرى خود با آنان گفتگو مى فرمود. آنگاه از آنان مى خواست تا از او پرسش كنند تا پاسخ آنان را در زمينه هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد. سپس مى خواست كه با دانشمندان علم كلام و اهل بحث و سخنگويان، همچنين با دانشمندان غيرمسلمان ملاقات كند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره پردازند. پدران حضرت رضا عليه السّلام به همه اين فعاليتهاى آشكار مبادرت نمى كردند. آنان شخصاً به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند مستقيم و آشكار با پايگاههاى مردمى خود تماس حاصل كنند. اما در دوران امام رضا عليه السّلام اين مسأله امرى طبيعى بود، چرا كه پايگاههاى مردمى بسيار شده و نفوذ مكتب امام على عليه السّلام از نظر روحى و فكرى و اجتماعى در دل مسلمانان كه با امام آگاهانه هميارى مى كردند افزايش يافته بود... پس از آن كه امام مسئوليت امامت را به عهده گرفت همه توانايى خود را در آن دوره، در توسعه دادن پايگاههاى مردمى خود صرف كرد اما رشد و گسترش آن پايگاهها و همدلى آنان با كار امام به اين معنى نبود كه او زمام كارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پيشرفتها و افزايش پايگاههاى مردمى ، امام بخوبى مى دانست و اوضاع و احوال اجتماعى نشان مى داد كه جنبش امام عليه السّلام در حدّى نيست كه حكومت را در دست گيرد، زيرا با پايگاههاى گسترده اى كه حضرت داشت، گرچه از او حمايت و پشتيبانى مى كردند، امّا نظير اين پايگاهها به اين درد نمى خورد كه پايه حكومت امام عليه السّلام گردد. چه، پيوند آن با امام پيوند فكرى پيچيده و عمومى بود و از قهرمانى عاطفى نشانى داشت. اين همان احساسهاى آتشين بود كه روزگارى پايه و اساسى بود كه بنى عبّاس بر آن تكيه كردند و براى رسيدن به حكومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبيعت آن پايگاهها و مانندهاى آن به درد آن نمى خورد كه راه را براى حكومت او و در دست گرفتن قدرت سياسيش هموار سازد. از اين روى مى بيينم كه بيشتر قيامهايى كه مسلمانان و پيروان با اخلاص، با نظريه امام على عليه السّلام برپا كردند، در تناقضها و اختلافهاى داخلى نابود مى شد و يا غالباً انشعاب مى كردند و از يكديگر جدا مى شدند و احياناً با يكديگر در جنگ و ستيز بودند. علت اين امر بسى ساده بود. با اين توضيح كه همه پايگاهها از نظريه امامان آگاه نبودند و اوضاع اجتماعى و موضوعى را درك نمى كردند. بلكه قيامهايشان غالباً عاطفى و آتشين بود، نه آگاهانه و نضج يافته. پس طبيعتاً عواطف و احساسها نمى توانست بناى حقيقى اسلام قرار گيرد؛ چه، بناى حقيقى براساس آگاهى كامل از هدف استوار است. امام رضا عليه السّلام در اين مرحله خود را آماده آن مى كرد تا مهار حكومت را به دست گيرد، اما با شكلى كه او خود مطرح كرده بود و خود مى خواست نه در شكلى كه مأمون اراده مى كرد و در آن شكل ولايتعهدى را به او عرضه داشت و او آن را ردّ كرد و نخواست. اين تصويرى است از دوران امام كه مى تواند در تفسير دو رخداد مهمّ يعنى مسأله ولايتعهدى و نيز مسأله پيشنهاد خلافت به امام از سوى مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبيرى ديگر، مى توان گفت تنشهاى موجود در آن زمان هنوز باقيمانده هايى از طوفانى بود كه از چند دهه قبل عليه حكومت اموى و از سوى دو خاندان مهمّ علوى و عبّاسى برپا شده بود. در ميان چنين طوفانى بود كه قدرت طلبان خاندان عبّاسى بر اسبهاى لجام گسيخته خود مى نشستند و هرگونه كه مى خواستند به سوى هدف خودـو با اين ديدگاه كه هدف وسيله را توجيه مى كندـمى راندند و گاه هم در اين هياهو و در غياب ديده هاى مردم خنجرى هم از پشت به خاندان علوى مى زدند و پس از آن ميوه اى را كه در دست مجروح اين خاندان بود، به زور و به چنگال نيزه نيرنگ درمى ربودند. خاندان عبّاسى از سويى از نام �آل محمّد� سوءاستفاده مى كرد، چندان كه گاه به خاطر نزديكى طرز كار يا تبليغاتشان با آل على ، در مناطق دور از حجاز اين گونه وانمود مى كردند كه همان خط آل على هستند. حتّى لباس سياه بر تن مى كردند و مى گفتند: اين پوشش سياه لباس ماتم شهيدان كربلا و زيد و يحيى است، و عدّه اى حتّى از سرانشان، خيال مى كردند كه دارند براى آل على كار مى كنند. از سويى ديگر نيز همين خلفاى خاندان عبّاسى از همان روزهاى نخست سلطه خود كاملاً ميزان نفوذ علويان را مى دانستند و از آن بيم داشتند. سختگيريهايى كه از همان دوران آغازين حكومت عبّاسى عليه بنى الحسن به عمل آمد، گواهى بر اين ترس و وحشت عبّاسيان از اهل بيت و علاقه مردم به آنان است. گواهى ديگر آن كه آورده اند: منصور هنگامى كه به جنگ با محمّد بن عبدالله و برادرش ابراهيمـاز علويانـمشغول بود شبها را نمى خوابيد، حتى در همين زمان دو كنيز براى او آوردند كه آنها را ردّ كرد و گفت: �امروز روز زنان نيست و مرا با آنان كارى نه، تا آن زمان كه بدانم سر ابراهيم از آنِ من و يا سرِ من از آنِ ابراهيم مى شود. او در همين جنگها پنجاه روز جامه از تن نكند و از فزونى اندوه نمى توانست درست سخن خود را پى گيرد.� اين نگرانى در دوران پس از منصور نيز ادامه يافت و نگرانى مهدى و هارون عبّاسى بيش از منصور بود، چندان كه در همين دوران امام كاظم عليه السّلام آن زندانهاى سخت خود را گذراند. پس از اين دو، نوبت به مأمون رسيد. در دوران مأمون مسأله دشوارتر و بزرگتر و مشكل آفرين تر بود. چه، شورشها و فتنه هاى فراوانى سرتاسر ولايتها و شهرهاى بزرگ اسلامى را دربرگرفته بود تا جايى كه مأمون نمى دانست چگونه آغاز كند و چه سان به حلّ مسأله بپردازد. او مى ديد و از اين رنج مى برد كه سرنوشتش و سرنوشت خلافتش در معرض تندبادهايى قرار گرفته كه از هر سو بر آن مى تازد. مأمون در كنار اين ترس و نگرانى از هوشى سرشار، فهمى قوى ، درايتى بى سابقه، شجاعتى كم نظير و جدّيتى راهگشا بهره مند بود و اينها همه در كنار هم، او را بدان رهنمون گشت كه ابتكارى تازه بر روى صحنه آورد و امام هشتم را با تجربه اى بزرگ روياروى سازد و مسأله ولايتعهدى را پيش آورد، هر چند در اين زمينه نيز، تدبير امام عليه السّلام او را ناكام ساخت
با نام رضا به سینه ها گل بزنید با اشك به بارگاه او پل بزنید فرمود كه هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید ******* من كیستم گدای تو یا ثامن الحجج شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج ******* بر در دوست به امید پناه آمدهایم همره خیل غم و حسرت و آه آمدهایم چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم ******* امروز که سر بر حرمت می آیم انگار تمام عشق کامل شده است ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند دل کندن از این ضریح مشکل شده است ******* هر چند حال و روز زمین و زمان بد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است ******* زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟ بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟ گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی السلام علیک یا امام الرئوف! سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است. امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است. ******* سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد. ******* سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند. ******* ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
تربیت،عبارت است از شكوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى كمال مطلوب. تربیت ضرورى ترین نیاز انسان در زندگى است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایى نمىبرد، نه از باغ زندگى خویش میوه شیرین مىچیند و نه كام انسانهاى دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین مىكند؛ و بالاتر آن كه نه به درك معناى انسانیت نایل مىآید و نه به فتح قلههاى رفیع انسانیت دست مىیازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسى ترین پیام كتب و اولین و ضرورى ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت، والدین را بر آن مىدارد كه به این مسوولیت بزرگ ارجى دو چندان نهند؛ براى ایفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و با الگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بكوشند. بى شك معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولى و عملى آنها مطمئن ترین الگو براى والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نكاتى از سیره تربیتى امام رضا(ع) در تربیت فرزند را یادآورى كند و گامى، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد.
سیره تربیتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از كانون خانواده و نیز تك فرزندى چنانكه برخى از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است؛ چرا كه تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوهاى خاص مىطلبد.
ناگفته پیداست كه این نوع خوراكیها علت تامه پدید آمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.
حكیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتى زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت بودیم كه حضرت جواد(ع) به دنیا آمد در حالى كه بر روى او چیز نازكى مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن كرد و ما به آن نگاه مىكردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا كردم. در این هنگام امام رضا(ع) آمد، در اتاق را باز كرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود: «یا حكیمه الزمى مهده»؛ حكیمه مراقب گهوارهاش باش ...
در سخن دیگرى به نقل از پیامبر اكرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنید؛ زیرا ختنه باعث پاكى بیشتر و رشد سریعتر آنان مىشود.
علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیى صنعانى مىگوید: در منا بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالى كه جواد(ع) در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مىداد.
كلیم بن عمران مىگوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به تو فرزندى دهد. حضرت فرمود: من صاحب یك فرزند مىشوم و او وارثم خواهد شد.
هنگامى كه امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندى به دنیا آمد كه شبیه موسى بن عمران شكافنده دریاست و مانند عیسى بن مریم مادرش پاك و مطهر است. راوى در ادامه مىگوید: و كان طول لیلته یناغیه فى مهده؛ حضرت در تمام طول شب با او صحبت مىكرد.
از این حدیث شریف در مىیابیم كه امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندى نكرد؛ بلكه با جملات محبت آمیزى چون «قم یا حبیبى» و صبر و حوصله فرزند خرد سالش را قانع كرد.
منطقى بار آوردن فرزند سبب مىشود درست بیندیشد، منطقى تصمیم بگیرد، منطقى رفتار كند و در صورت لزوم، بىهیچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع كند. سیره تربیتى حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویى كامل براى همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مىكند كه روزى مامون از جایى كه حضرت جواد(ع) با كودكان بازى مىكرد، مىگذشت. كودكان از ترس میدان بازى را ترك كردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچهها فرار نكردى؟ فرمود: گناهى مرتكب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست تا آن را برایت باز كنم، از هر جا مىخواهى عبور كن. مامون [از این پاسخ تعجب كرد و] پرسید: تو كیستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بنعلى بن الحسین بنعلى بن ابى طالب علیهم السلام هستم .
آیا بدون شناخت امام رضا علیه السلام و بهره گیری از نور و دانش و معارف او می توان ادعای پیروی از حضرتش را داشت؟ و چگونه کسی که از سنن معصومان علیه السلام تبعیت نکرده و از نورهدایت آنان بهره مند نشده در روز قیامت امید شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دارد؟!
بر ماست که در گفتارها و وصایای آنان که به مثابه گنجینه های تمام ناشدنی و نعمتهای بی نظیرند، بخوبی کاوش کنیم.
امام هشتم میراثی عظیم از معارف و علوم، بویژه در حکمت الهی و بیان فلسفه و علل احکام و رد بر مذاهب باطله، از خویش بر جای نهاده است.
در این مطلب قصد داریم تعدادی از سخنان این امام بزرگوار را بیان نماییم تا از آنها بهره مند شویم.
علی بن شعیب گوید:
" بر ابوالحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. از من پرسید: ای علی! زندگی کدام یک از مردم بهتر است؟ عرض کردم: سرورم! شما از من بدان آگاه ترید. فرمود: ای علی! هر کس که زندگی دیگری در زندگی او نکو شود. ای علی! زندگی کدام یک از مردم بدتر و ناگوارتر است؟ عرض کردم: شما داناترید؟
فرمود: کسی که دیگری در زندگی او زندگی نکند. ای علی! با نعمتها، همسایه خوبی باشید که آنها رام نشده هستند و اگر از قومی گرفته شدند به آنها باز نخواهند گشت.
ای علی! بدترین مردمان کسی است که میهمانش را باز دارد و به تنهایی بخورد و بنده اش را بزند. به خداوند خوش گمان باش. هر کس که گمان خود را به خداوند نکو کند، خداوند نیز او را ناامید نخواهد کرد. و هر که به روزی کم راضی شد، به عمل کم از او راضی خواهد شد و هر که به اندک از حلال خرسند شود، هزینه اش سبک گردد و خانواده اش از نعمت برخوردار خواهد شد و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را به سلامت از دنیا به دارالسلام بیرون برد. بخیل را آرامش، حسود را لذت، ملول را وفا و دروغگو را مروت نیست."(1)
و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
" وحشتناک ترین (صحنه ها) برای انسان سه جاست: روزی که زاده می شود و دنیا را می بیند، و روزی که می میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده می کند، و روزی که برانگیخته می شود و احکامی را می بیند که در سرای دنیا ندیده است. خداوند در این سه جا بر یحیی و عیسی علیه السلام درود فرستاده است. درباره یحیی فرمود:
و درباره عیسی فرمود:
خرد انسان مسلمان تمام نگردد مگر آنکه در او ده ویژگی باشد: از او امید خیر باشد، از بدی او در امان باشند، خیراندک از سوی دیگران را بسیار شمارد، خیر بسیار خود را کم انگارد، هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، در طول عمر خود از دانش جویی خسته نشود، فقر در راه خدا برایش محبوب تر از توانگری باشد، خواری در راه خداوند برایش محبوب تر از سرفرازی در راه دشمن خدا باشد، گمنامی برایش شیرین تر از شهرت و بلندآوازگی باشد. سپس فرمود: دهم، و دهمی چیست؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: کسی را نبیند جز آنکه می گوید او بهتر و پرهیزکارتر از من است.
همانا مردم دو دسته اند: یکی بهتر و باتقواتر از او و دیگر بدتر و پست تر از او. پس چون با بدتر و پست تر از خود دیدار کند، گوید: شاید خوبی این مرد پنهان باشد این برای او بهتر باشد و خوبی من نمایان است و این برای من بدتر است و چون به کسی که بهتر و با تقواتر از اوست برخورد کند برای او فروتنی کند تا بدو ملحق شود پس چون چنین کند، بزرگی اش فزونی گیرد و خوبی اش بهتر شود و یادش نکو گردد و بر اهل زمانه سروری یابد. (4)
2- سوره مریم، آیه 15.
3- سوره مریم، آیه 32.
4- فی رحاب ائمة اهل البیت- سیرة حضرت امام رضا علیه السلام، ص 147.
رحلت حضرت محمد(ص) آن پیام آور صلح و دوستی، اسوه حق و حقیقت تلخ و جانگذاز است، این واقعه غمبارترین لحظه تاریخ برای مسلمانان جهان است که قرآن کریم، وحی الهی، این نور هدایت را برای همیشه تاریخ از آن حضرت به یادگار دارند. در آخرین روزهای زندگی پیامبر اسلام که آن حضرت در بستر بیماری بود و امیدی نیز به بهبودی ایشان نبود، اضطراب و دلهره مدینه را فراگرفته و همگان به هر شکل ممکن، پیگیر شرایط و اوضاع جسمانی پیامبر بودند . حضرت فاطمه زهرا(س) دختر گرامی پیامبر اسلام در کنار بستر پدر حضوری دائمی داشت . علاقه وافر و بی اندازه پیامبر(ص) به حضرت فاطمه بر کسی پوشیده نیست، این علاقه چنان بود که پیامبر می فرمود: فاطمه پاره تن من است، خشنودی وی خشنودی من و خشم او خشم من است . ابن عباس گفته است: پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود جان سپرد . همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد . ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت: پیامبر در آغوش علی (ع) جان سپرد و علی و برادر من « فضل » او را غسل دادند . در تمام روزهایی که پیامبر بستری بود فاطمه (س) در کنار بستر نشسته و لحظهای از او دور نمیشد . ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره کرد که با او سخن بگوید . دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد . آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت . کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند از حقیقت گفتگوی آنها آگاه نشدند . وقتی سخن پیامبر به پایان رسید حضرت زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری شد . ولی مقارن همین وضع پیامبر بار دیگر به او اشاره کرد و آهسته با او سخن گفت . این بار فاطمه زهرا(س) با چهرهای باز و قیافهای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت . وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن حاضران را به تعجب واداشت . آنان از دختر پیامبر خواستند از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد و علت بروز این دو حالت مختلف را برای آنان روشن کند . حضرت زهرا فرمود : من راز رسول خدا را فاش نمیکنم . پس از درگذشت پیامبر، حضرت فاطمه زهرا (س ) روی اصرار، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود : پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع و اظهار کرد که من از این بیماری بهبودی نمییابم . برای همین به من گریه و ناله دست داد، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل بیت من، به من ملحق میشوی . این خبر به من نشاط و سرور بخشید، فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق میگردم . روح مقدس و بزرگ آن سفیر الهی نیمروز دوشنبه در 28 ماه صفر به ملکوت اعلاء پیوست. امیرمؤمنان پیکر مطهر پیامبر را غسل داد و کفن کرد ، زیرا پیامبر فرموده بود که نزدیکترین فرد مرا غسل خواهد داد و این شخص جز علی کسی نبود . نخستین کسی نیز که بر پیامبر نماز گزارد امیرمؤمنان بود . -------------------------------------------------------------------------------- ارشاد /98، صحیح بخاری ج 5/21 ، طبقات ابن سعد و کامل، نهج البلاغه، سیره ابن هشام
اشارهای به كرامات امام حسن مجتبی علیه السلام
روزی امام حسن علیه السلام به فرزندان و بستگان خویش فرمود: «انی اموت بالسم; من با سم به شهادت میرسم.» اهل بیت ایشان پرسیدند: چه كسی به شما سم خواهد داد؟ فرمودند: «جاریتی او امراتی ; كنیزم یا همسرم.» به او عرض كردند: «اخرجها عن ملكك علیها لعنة الله; او را - كه لعنتخدا بر او باد - از ملك خویش خارج سازید.»
امام علیه السلام فرمودند: «هیهات من اخراجها و مُنیتی علی یدها; هرگز چنین نمیكنم و حال آنكه آرزوی من به دست او محقق میشود». «ما لی منها محیص و لو اخرجتها ما یقتلنی غیرها كان قضأ مقضیا و امرا واجبا من الله; مرا گریزی از این شهادت نیست و اگر او را خارج كنم كسی غیر از او نیست كه مرا بكشد [درحالی كه] شهادت من قضای حتمی و امر واجبی از ناحیه خداوند است.»
چند روزی از این خبر نگذشته بود كه معاویه (لعنةالله علیه) همسر آن حضرت را فریب داد و به واسطه او، آن حضرت را به شهادت رساند. امام علیه السلام درهنگام شهادت به همسرش چنین فرمود: «یا عدوة الله! قتلتنی قاتلك الله اما والله لاتصیبن منی خلفا و لاتنالین من الفاسق، عدو الله خیرا ابدا; ای دشمن خدا! تو مرا كشتی، خدا تو را بكشد، آگاه باش كه به خدا سوگند! از من فرزندی باقی نخواهی گذاشت و از [معاویه] فاسق و دشمن خدا به تو خیری نخواهد رسید.»
مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج3، ص175.
حذیفة بن یمان نقل میكند كه روزی بر بلندای كوهی، درمجاورت پیامبر بودیم و امام حسن علیه السلام كه كودكی خردسال بود، با وقار و طمانینه در حال راه رفتن بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان جبرئیل یهدیه و میكائیل یسدده و هو ولدی والطاهر من نفسی و ضلع من اضلاعی هذا سبطی و قرة عینی بابی هو; همانا جبرئیل او را همراهی میكند و میكائیل از او محافظت مینماید و او فرزند من و انسان پاكی از نفس من و عضوی از اعضأ من و فرزند دختر و نور چشم من است. پدرم فدای او باد.»
پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و ما هم ایستادیم، ایشان به امام حسن علیه السلام فرمود: «انت تفاحتی و انت حبیبی و مهجة قلبی; تو ثمره من و محبوب من و روح و روان منی.»
در این هنگام یك مرد اعرابی به سوی ما میآمد، حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: مردی به سوی شما میآید كه با كلامی تند با شما سخن میگوید و شما از او بیمناك میشوید. او سؤالهایی خواهد پرسید و در كلامش درشتی و تندی است.
اعرابی نزدیك شد و بدون اینكه سلام كند گفت: كدام یك از شما محمد است؟ گفتیم: چه میخواهی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: «مهلا; آهسته [ای اعرابی].» او كه از این برخورد، پیامبر صلی الله علیه و آله را شناخت گفت: «یا محمد! لقد كنت ابغضك و لم ارك والآن فقد ازددت لك بغضا; ای محمد! درگذشته كینه تو را به دل داشتم ولی تو را ندیده بودم و الآن بغضم نسبت به تو بیشتر شد.»
پیامبر صلی الله علیه و آله تبسم كردند، ما خواستیم به اعرابی حمله كنیم كه آن حضرت با اشاره ما را منع فرمودند. اعرابی گفت: تو گمان میكنی پیامبری؟ نشانه و دلیل نبوت تو چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان احببت اخبرك عضو من اعضائی فیكون ذلك اوكد لبرهانی; اگر دوست داشته باشی عضوی از اعضأ من به تو خبر دهد تا برهانم كاملتر شود.»
اعرابی پرسید: مگر عضو میتواند سخن بگوید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نعم، یا حسن قم; آری، ای حسن! برخیز.» آن مرد امام حسن علیه السلام را به خاطر كودكیش، كوچك شمرد و گفت: پیامبر فرزند كوچكی را میآورد و بلند میكند تا با من تكلم كند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «انك ستجده عالما بما ترید; تو او را به آنچه اراده كردهای دانا خواهی یافت.» امام حسن علیه السلام شروع به تكلم كرد و فرمود: «مهلا یا اعرابی!
ما غبیا سألتَ وابن غبی بل فقیها اذن و انت الجهول
فان تك قد جهلت فان عندی شفأ الجهل ما سال السؤول
و بحرا لاتقسمه الدوالی تراثا كان اورثه الرسول
آرام باش ای اعرابی! تو انسانی كند ذهن و فرزند شخص كند ذهن سؤال نكردی، بلكه از یك فقیه و دانشمند سؤال كردهای ; ولی تو جاهل و نادانی.
پس اگر تو نادانی، همانا شفای جهل تو نزد من است; زمانی كه سؤال كنندهای سؤال كند. دریای علمی نزد من است كه آن را با هیچ ظرفی نمیتوان تقسیم كرد و این ارثی است كه پیامبر صلی الله علیه و آله از خود به جای گذاشته است.»
سپس فرمودند: «لقد بسطت لسانك و عدوت طورك و خادعت نفسك غیر انك لاتبرح حتی تؤمن ان شأ الله; هر آینه زبانت را باز كردی و از حد خود فراتر رفتی و خود را فریفتی، ولی از اینجا نمیروی مگر اینكه ایمان میآوری، اگر خدا بخواهد.»
بعد از آن، امام علیه السلام جزء به جزء وقایعی را كه برای او اتفاق افتاده بود، بیان كرد و فرمود: «شما درمیان قومتان اجتماع كردید وگمان كردید كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرزندی ندارد و عرب هم از او بیزار است، لذا خون خواهی ندارد و تو خواستی او را بكشی و نیزهات را برداشتی، ولی راه بر تو سختشد، در عین حال از تصمیم خود منصرف نشدی و در حال ترس و واهمه به سوی ما آمدی. من به تو از سفرت خبر میدهم كه در شبی صاف و بدون ابر خارج شدی، ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و تاریكی شب بیشتر شد و باران شروع به باریدن كرد و تو با دلتنگی تمام باقی ماندی و ستارهای در آسمان نمیدیدی تا بواسطه آن راه را پیدا كنی....»
مرد عرب با تعجب گفت: «من این قلت یا غلام هذا، كانك كشفت عن سوید قلبی و لقد كنت كانك شاهدتنی و ما خفی علیك شیء من امری و كانه علم الغیب; ای كودك! این خبرها را از كجا گفتی؟ تو از تاریكی و سیاهی قلب من پرده برداشتی، گویا تو مرا نظاره كرده بودی و از حالات من چیزی بر تو مخفی نیست; چنان كه گویی این علم غیب است.»
سپس آن مرد به دست امام حسن علیه السلام مسلمان شد و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مقداری قرآن به او آموخت و او از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه گرفت و به سوی قوم و قبیله خود بازگشت و عدهای را به دین اسلام وارد كرد.
بعد از آن، هر موقع كه امام حسن علیه السلام را میدیدند، خطاب به ایشان میگفتند: «لقد اعطی مالم یعط احد من الناس; همانا به امام حسن علیه السلام نعمتی عطا شده كه به احدی داده نشده است.»
بحارالانوار، مجلسی، همان، ج43، ص333 - 335.
الف: از منظر جبهه معاویه:
به این ترتیب معاویه از نتایج نگران كننده جنگ كه بارها به آن تاكید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله كه جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان میماند.
تاریخ هم نشان میدهد هدف معاویه «سلطه» بود كه با صلح بهتر تأمین شد. وی در خطبهاش در نخیله گفت: «من با شما جنگیدم كه سلطه خود را بر شما ثابت كنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص 16.)
نخستین مظهر و نشانهی كوثر كه بر دامان پاك فاطمهی اطهر (س) پا به عرصهی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانهای از تجلی مقدسترین پدیدهای كه از خجستهترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (س) گردید. همان لؤلؤی كه از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت به ظهور پیوست و معجزهی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان». (1) را تجسم بخشید و كلام خدا در كلمهی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاكیان و جلوهای برافلاكیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهرهای زهرایی كه عصای فرعون كوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زندهی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شكیبایی تضمین كرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مكتبش از خاك گرم مدینه به همه سوی جهان جهتیافت و با همهی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالتبخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جدهی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیهالسلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)
حضرت آیتالله سبحانی در پاسخ سؤالی در خصوص راز تأخیر ظهور حضرت مهدی (عج)، دلایل عقلی و نقلی آن را تبیین کردند. به گزارش مرکز خبر حوزه این استاد برجسته حوزه پاسخ سئوال ذیل را این گونه مرقوم داشتهآند. *چرا حضرت مهدي(ع) ظهور نميكند؟ پاسخ: برنامه حضرت مهدي(ع) با برنامه پيامبران و ساير پيشوايان يك تفاوت كلي دارد و آن اين كه برنامه وي قانونگذاري نيست، بلكه يك برنامه به تمام معني اجرايي در تمام جهان است. به اين معني كه او مأموريت دارد تمام اصول تعاليم اسلام را در جهان پياده كند و اصول عدالت و دادگري و حق و حقيقت را در ميان جامعه بشري بگستراند. روشن است كه پياده شدن چنين برنامة انقلابي جهاني، كه به وسيله آن اصول عدالت و دادگري و حقّ و حقيقت در ميان همه مردم جهان گسترش يابد، به شرايط و مقدّماتي نياز دارد كه تحقق آنها جز با مرور و تكامل همه جانبه اجتماع ممكن نيست; برخي از آن مقدمات عبارتند از: 1. آمادگي روحي در درجه نخست بايد مردم جهان براي اجراي اين اصول، تشنه و آماده گردند و تا زماني كه در مردم جهان تقاضايي نباشد، «عرضه» هر نوع برنامه مادّي و معنوي مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه و تقاضا نه تنها در نظام زندگي اقتصادي حكمفرماست، بلكه مشابه اين نظام در عرضه برنامههاي معنوي و اصول اخلاقي و مكتبهاي سياسي و انقلابي نيز حاكم ميباشد و تا در اعماق دل مردم ـ براي اين نوع امور ـ تقاضا و درخواستي نباشد، عرضه آن با شكست رو به رو شده و كاري از پيش نخواهد رفت. امام باقر(ع) ميفرمايد: «روزي كه قائم آل محمّد(ص) قيام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان ميگذارد، در پرتو آن خردها را جمع ميگرداند و شعور آنان به حد كمال ميرسد».[1] البتّه گذشت زمان و شكست قوانين مادّي و پديد آمدن بنبستهاي جهاني و كشيده شدن بشريّت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به اين حقيقت واقف خواهد ساخت كه اصول و قوانين مادّي و سازمانهاي به اصطلاح بين المللي، نه تنها نميتوانند مشكلات زندگي را حل كنند و عدالت را در جهان حكمفرما سازند، بلكه همين خستگي و يأس، مردم دنيا را براي پذيرش يك انقلاب بنيادي مهيّا و آماده ميسازد و ميدانيم كه اين موضوع نياز به گذشت زمان دارد تا تجربههاي تلخ زندگي ثابت كند كه تمام نظامات مادّي و سازمانهاي بشري در اجراي اصول عدالت و احقاق حق و برقراري امنيّت و آرامش، عاجز و ناتوان ميباشند و سرانجام بايد بر اثر يأس و نوميدي، اين تقاضا در مردم گيتي براي تحقّق چنان آرمان الهي پديد آيد و زمينه براي عرضه يك انقلاب جهاني به وسيله يك مرد الهي و آسماني، از هر نظر مساعد گردد.[2] 2. تكامل علوم و فرهنگهاي انساني از سوي ديگر براي برقرار ساختن يك حكومت جهاني بر اساس عدل و داد، نياز فراوان به پيشرفت علوم و دانشها و فرهنگهاي اجتماعي و مردمي است كه آن نيز بدون پيشرفت فكري و گذشت زمان، ممكن و ميسّر نميگردد. برقراري حكومت جهاني كه در پرتو آن، در سراسر جهان عدل و داد و قانون حكومت كند و همه مردم جهان از كليه مزاياي فردي و اجتماعي اسلامي بهرهمند گردند بدون وجود يك فرهنگ پيشرفته در كليّه شؤون بشري امكان پذير نيست و هرگز بدون يك فرهنگ كامل، جامه عمل به خود نميپوشد. اين نيز احتياج به گذشت زمان دارد. 3. تكامل وسايل ارتباط جمعي از طرفی چنين حكومتي به وجود وسايل كامل ارتباط جمعي نياز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احكام و اصول انساني را از طرق مختلف در مدّت كوتاهي به مردم جهان اعلام كند. اين امر نيز بدون تكامل صنايع انساني و گذشت زمان محقق نميشود. 4. پرورش نيروي انساني از همه اينها گذشته ، پيشبرد چنين هدفي و پيريزي چنان انقلابي، به يك نيروي فعّال و سازنده انساني نياز دارد كه در واقع ارتش انقلاب جهاني را تشكيل ميدهد. تشكيل چنين ارتشي و به وجود آمدن چنين افراد پاكباخته و فداكاري، كه در راه هدف و حقيقت از همه چيز بگذرند، به گذشت زمان نياز دارد. *منطق اسلام در آزمونها اگر در برخي از روايات ميخوانيم كه فلسفة طولاني شدن غيبت امام زمان، همان امتحان و آزمايش مردم است، ممكن است ناظر به همين نكته باشد; زيرا امتحان و آزمايش در منطق اسـلام به معني آزمـونهاي معمولي و كشف امور پنهاني نيست; بلكه مقصود از آن پرورش روحيّات پاك و پديد آوردن حداكثر ورزيدگي در افراد ميباشد.[3] مجموع اين جهات چهارگانه[4] نياز به اين دارد كه زمان قابل ملاحظهاي بگذرد و جهان از بسياري جهات پيش برود; و آمادگي روحي و فكري براي پذيرش حكومت جهاني بر اساس حقّ و عدالت در مردم پديد آيد; آنگاه اين برنامه با وسايل و امكانات خاصّي در سطح جهاني وسيله حضرت مهدي ـ عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ پياده گردد و اين است گوشهاي از فلسفة غيبت طولاني امام(ع). [1] . كافي:1/25، كتاب العقل، ح21. [2] . يكي از نشانههاي روشن قيام امام زمان كه احاديث اسلامي همگي بر آن اتّفاق دارند اين است كه سراسر اجتماع بشري را جور و ستم و تعدّي و بيدادگري فرا ميگيرد و ابرهاي يأس و نوميدي زندگي جامعه انساني را تيره ميسازد و در حقيقت فشار ظلم و تعدّي آن چنان بر دوش آنان سنگيني ميكند كه انسان را براي پذيرش انقلاب ديگر، انقلابي عميق و بنيادي به دست توانا و نيرومند يك مرد الهي آماده ميسازد. [3] . تمام آزمونهاي الهي كه درباره پيامبران و اولياي وي انجام ميگيرد براي همين منظور است. اگر خدا ابراهيم را با تكاليف و وظايف سنگيني آزمود، چنان كه ميفرمايد: «وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلماتٍٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (سوره بقره، آيه 124) براي همين هدف بوده است تا اين رادمرد الهي به قدري در كوران حوادث قرار گيرد كه در صلابت و استقامت به صورت فولاد آب ديده درآيد. [4] . مجموع اين جهات چهارگانه را ميتوان در امور زير خلاصه نمود: 1. تكامل روحي، 2. تكامل فرهنگي، 3. تكامل وسايل ارتباط جمعي، 4. تشكيل يك ارتش انقلاب جهاني از يك جمعيت پاكباخته و فداكار.
سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم .
.
اس ام اس رحلت پیامبر ، اس ام اس تسلیت رحلت رسول اکرم radsms.com
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است . . . ؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد
.فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار می کند . . .
رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد
.به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی
بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد . . .
.در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی (ص) فرشتگان عرش می گریند
عاشقانش با چشمانی اشک آلود، مرثیه غم می سرایند
ما نیز در شب رحلت آسمانی اش در سوگ می نشینیم . . .
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست.
رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم . . .
در شب رحلت پیامبر اعظم (ص)، اشک غم می ریزیم و بی تاب می شویم . . .
عروج آسمانی اش را تسلیت می گوییم.
غمی در سینه ام می جوشه امشب / چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرنِ مشکی شو، زهرا علیهاالسلام / به جای مادرش، می پوشه امشب . . .
یا رسول اللّه! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و
نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم . . .
اى خاتم مهربانى و عشق! سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات
شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند . . .
یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد،
اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.
یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.
سلام، غریب تر از هر غریب
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده
سلام، امام غریب من
ای کریم آل طه ! باور کن آسمان، تاب تنهایی نمی آورد و کمرش زیر داغت، خم خواهد شد.
ای کریم آل طه ! وقتی تو رفتی، چشمان آسمان سیاهی رفت و اشک از نگاه ستاره غلتید.
ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه به گریه می اندازد.
ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟
اى کریم اهل بیت علیهم السلام! قلب اندوهگینمان در عزایت ،
دیدار و شفاعتت را در قیامت مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم.
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. آل عمران ایه ۱۴۴ محمد [ص] فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامتکنندگان] را پاداش خواهد داد.
یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول !!! این هفته قصد داریم در رابطه با کیفیت شهادت و قاتلین آن حضرت صحبت کنیم: کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله: ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱)
شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (۲)
علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند. (۳)
در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.(۴)
شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت. (۵)
بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (۶)
حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد. (۷)
ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است. (۸)
رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (۹) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (۱۰)
پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟
زمان شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله
ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است. (المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه بنده به بیان مصادر کفایت میکنم: الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم. در تمامی این مصادر فاصله ۱۲ الی ۱۴ روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ۱۱ هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است.
اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند.
ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است.
ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت.
رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود.
ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند.
عایشه و اطرافیان او قاتل حضرت رسول ص
روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵) در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید. گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست! اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت. (۱۱)
اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است ؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید ؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد ؟ انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان میگوید !!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند ؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها تشخیص میدادند ؟
ثانیا: جمله آخر حضرت (همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند.
در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند.
این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.
عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. (۱۲)
و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند. (۱۳)
و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(۱۴)
منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!! البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ۱۱هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است !!! از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند. ________________________________________ اسناد: ۱-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶ ۲-المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷ ۳-منتهی المطلب حلی ج۲ ص۸۸۷ ۴-جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج۲ص۴۶۳ ۵-تهذیب الاحکام ج۶ص۱ و بحار الانوار ج۲۲ص۵۱۴ ۶-السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹ ۷-المستدرک. ج۳ص۶۰ ۸-السیره نبویه ابن کثیر ج۴ص۴۴۹ و البدایه و النهایه ج۶ص۳۱۷و۳۲۲ ۹-بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و ج۴۰ص۱۳۹ ۱۰-کفایه الاثر-خراز قمی ص ۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱ و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷ ۱۱-سنن البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و سنن مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸ ۱۲-تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱ ۱۳-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶ ۱۴-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶
به امید ظهور منتقم حضرت زهرا سلام الله علیها
اللهم العن الجبت و الطاغوت
کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 399
نویسنده: سید محسن امین
مترجم: على حجتى کرمانى
شیخ مفید گوید: امیر المؤمنین و عباس بن عبد المطلب و فضل بن عباس و اسامة بن زید در قبر آن حضرت داخل شدند تا در دفن رسول خدا کمک کنند.پس انصار از بیرون خانه فریاد زدند: اى على!خدا را به یاد تو مىآوریم تا حق ما را امروز در مورد رسول خدا رعایت کنى و حق ما این است که یکى از انصار را به قبر رسول خدا داخل کنى تا ما نیز در به خاک سپارى پیامبر بهرهاى داشته باشیم.على گفت: اوس بن خولى به قبر داخل شود چون وى به خانه داخل شد على به او گفت: در قبر فرود آى.اوس فرود آمد.و امیر المؤمنین رسول خدا را بر دو دست اوس نهاد و اوس نیز آن حضرت را در قبر گذاشت.چون جنازه بر زمین قرار گرفت على به اوس گفت: از قبر بیرون آى اوس نیز بیرون رفت و على وارد قبر شد و کفن را از چهره رسول خدا (ص) کنار زد و گونه آن حضرت را از طرف راست رو به قبله بر زمین نهاد.سپس خشت چید و بر روى آن خاک ریخت و قبر را چهارگوش بنا کرد و بر آن خشتى نهاد و آن را به اندازه یک وجب از زمین بالا آورد.ابن سعد در طبقات نقل کرده است که على (ع) بر قبر پیامبر آب نیز پاشید.
کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 397
شیخ مفید در پایان گفتارى که از او نقل شده است مىنویسد: پس حاضران از نزد پیامبر برخاستند و تنها عباس و على بن ابیطالب و خانواده او باقى ماندند.عباس به آن حضرت عرض کرد: اى رسول خدا اگر خلافت پس از تو در میان ما باقى است، ما را بدان مژده بده و اگر مىدانى که دیگران در این کار بر ما چیره مىشوند سفارشى به ما کن.
پیامبر پاسخ داد: «شما پس از من ناتوان خواهید بود.»آن گاه ساکتشد.پس آنان برخاستند و گریه کردند و از ادامه حیات آن حضرت نومید شدند.چون از حضور پیغمبر خارج شدند پیامبر فرمود: برادرم على بن ابیطالب و عمویم را به نزد من بازگردانید.پس کسى را به دنبال آن دو فرستادند و چون هر دو بر بالین پیامبر حاضر شدند آن حضرت فرمود اى عمو!آیا وصیت مرا بر عهده مىگیرى و به وعدههاى من وفا مىکنى و دین مرا ادا مىنمایى؟ابن عباس گفت: اى رسول خدا!عموى تو پیرمردى است عیالوار و تو کسى هستى که در جود و بخشش با نسیم همسنگى.تو به مردم وعدههایى دادهاى که عمویت توان برآوردن آنها را ندارد.پیامبر با شنیدن پاسخ عباس به على روى کرد و گفت: اى برادر!آیا تو وصیت مرا مىپذیرى و به وعدههاى من عمل مىکنى؟و دین مرا ادا مىکنى؟و آیا پس از من به امور خانوادهام رسیدگى مىکنى.على پاسخ داد: آرى اى رسول خدا!فرمود: پس به نزدیک من آى.على پیش رفت و پیامبر او را به خود چسبانید و انگشتریش را از دستبیرون کرد و فرمود: این را بگیر و به دستخود کن و شمشیر و زره و همه لباسهاى جنگى خود را درخواست کرد و به على داد. همچنین آن حضرت دستمالى را که در هنگام جنگ به شکم خود مىبست طلبید و چون آن را برایش آوردند به امیر المؤمنین سپرد و به او فرمود: به نام خدا به خانه خود برو. چون فردا شد، کسى را اجازه ورود به خانه پیامبر نمىدادند و بیمارى آن حضرت شدت یافت.
سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
معرفت به مقام والای حضرت
باید قبل از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف او را شناخت و از او پیروی کرد. امام صادق علیه السلام فرموده است: <رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خوشا به سعادت کسی که مهدی ما را قبل از قیامش بشناسد و به او اقتدا کند. دوست او را دوست بدارد و از دشمن او بیزاری بجوید و امامان قبل از او را نیز ولی و سرپرست خود بشناسد. این چنین افرادی دوستان من هستند و دوستی و مهر مرا به خود جلب کرده اند و گرامی ترین امت نزد من به شمار می آیند>.1 امامان، همه از یک نور و یک ریشه اند و همه معلمان قرآن و اسلام اند. باید به همه آن بزرگواران معتقد بود و معرفت واقعی، همین است که در برابر اوامر آن ها تسلیم باشیم، به فرمان های آن ها عمل کنیم و ایشان را الگوی خود قرار دهیم. اهمیت شناخت امام تا بدان جاست که امام صادق علیه السلام فرمود: <هر کس شبی را صبح کند، در حالی که امام زمانش را نشناسد؛ به مرگ جاهلیت می میرد>.2
پیروی
اطاعت، اساس نزدیکی و قرب است؛ چه در مورد خداوند و چه در خصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام. اطاعت آگاهانه به این است که فرد در برابر اوامر و فرمان های خدا و پیشوایان دینی، تسلیم محض باشد. تا معرفت و شناخت حاصل نشود، محبت و عشقی نخواهد بود و بر اساس عشق و محبت است که اطاعت و فرمانبرداری مطرح می شود. اطاعت به همراه معرفت و محبت، انسان را در برابر ولی معصوم تسلیم می کند. امام صادق علیه السلام فرموده است: <ما، اساس هر خوبی و خیری هستیم و هر چه نیکی است، از ماست. دشمنان ما هم، ریشه و اصل هر شر و بدی هستند و هر چه پلیدی و زشتی است، از شاخه های شجره خبیثه آن هاست. دروغ گفته است کسی که می پندارد با ماست، در حالی که به گواهی اعمال زشتش به فروع غیر ما وابسته است و از پیوند خوردگان به درخت ناپاک دشمنان ما شمرده می شود>.3
زمان های خاص یاد کردن حضرت
بعضی از زمان ها، پیوستگی ویژه ای با حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد و این خود سبب می شود دوستداران حضرت، در بزرگداشت این زمان ها بکوشند و در تکریم آن کوتاهی نکنند. از جمله این ها، شب نیمه شعبان، سالروز ولادت پر سعادت آن حضرت است. این شب، شب رحمت و نزول برکات آسمانی و همچون شب های قدر، احیا داشتن آن مستحب است. شب و روز جمعه، از دیگر زمان هایی است که باید علاقه مندان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این زمان مبارک، یاد آن حضرت را گرامی بدارند. در این روز، زیارت آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج او مستحب است؛ زیرا براساس برخی روایات و زیارات، امید ظهور آن حضرت در روز جمعه، بیش از دیگر روزهاست.4 چنان که از زیارت حضرت در روز جمعه برمی آید، در این روز افزون بر یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، باید در انتظار فرج بوده و صبح با امید ظهور ولی امر و دیدار امام سر از خواب برداشت.
مکان های خاص یاد کردن حضرت
همان گونه که دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان های مخصوص تأکید شده، در مکان های معیّنی نیز این مسئله، مورد تأکید پیشوایان دینی قرار گرفته است. حرم مطهر امام عسکری، امام هادی و مادر حضرت ولی عصر علیهم السلام در شهر سامراء، از جمله این مکان هاست. سرداب مقدس سامراء، که غیبت کبری از آنجا آغاز شده است، نیز از دیگر مکان های مقدس و محترمی است که عاشقان امام بدان تبرک می جویند. مسجد مقدس جمکران، یکی دیگر از مکان های مقدس و منسوب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و بسیار مورد توجه مردم مسلمان ایران و دیگر عاشقان حضرت است که در آنجا با توسل و دعا و مناجات به درگاه خداوند تمسک می جویند.
ادای حقوق مالی
از جمله حقوق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، حقوق مالی آن حضرت است که بر عهده صاحبان ثروت و مکنت قرار دارد؛ حقی که از جمله فروع دین نیز شمرده شده است. هر فرد باید برای خود حساب مالی سالیانه داشته باشد و در پایان هر سال، به حساب مالش برسد و اگر مازاد بر مخارج زندگی خود داشت، خمس یعنی یک پنجم آن را به دست نایبان عام آن حضرت رسانده یا با اجازه و اذن نواب عام به مصرف برساند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیعی فرمود: <هر کس تقوای پروردگارش را پیشه کند و از آنچه به عنوان حق شرعیه ـ خمس و زکات ـ برعهده دارد به مستحقانش بپردازد، از فتنه های باطل کننده دین و دنیا در امان خواهد بود>.5 امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیعی دیگر فرموده است: <و اما اموالتان (خمس و زکات) را قبول نمی کنیم، مگر برای اینکه شما را پاک و تزکیه کنیم>.6 ژرف اندیشی در سخنان امام، فلسفه پرداخت خمس و زکات را روشن می کند.
احترام به منسوبان به حضرت
از جمله حقوق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این است که کسانی را که منتسب به آن حضرت هستند، محترم شمرده و به خاطر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای آن ها احترام خاصی در نظر گرفت؛ حال آن شخص، به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نسبت جسمانی داشته باشد، مانند سادات یا نسبت روحانی مانند عالمان، مجتهدان و فقیهان که نمایندگان امام هستند یا طلاب علوم دینی که سربازان آن حضرت به شمار می آیند و یا مؤمنانی که همواره یاد ایشان را در بین مردم زنده نگه می دارند. احترام به تمامی این افراد، احترام به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. همان گونه که اطاعت از امام، حقی است که مردمان هر زمان بایستی در رعایت آن بکوشند. پیروی از نایب امام نیز از جمله حقوق امام شمرده می شود که لازم است در رعایت و اجرای آن کوشش شود؛ چنان که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، خود، شیعیان را به این امر توصیه کرده اند. 7
پی نوشت ها :
1- طوسی، الغیبة، ص 275.
2- نعمانی، الغیبة، ص 62.
3- اصول کافی، ج8، ص443.
4- بحارالانوار، ج99، ص215.
5- احتجاج، ج2، ص599.
6- کمال الدین، ج2، ص484.
7- احتجاج، ج2، ص 283.
در این بحث ، بنا داریم به مضمون روایت پیامبر اکرم (ص) که فرمودند : " من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة "، بپردازیم و با معنای صحیح جاهلیت در این روایت بیشتر آشنا شویم .
در معرفت امام زمان
همانطور که اعتقاد به توحید و نبوت و معاد، بدون ایمان به ولایت امیر المومنین علیهالسلام و برائت از غاصبین حق خلافت ارزشی ندارد، و به همانگونه که نماز و حج و دیگر عبادات ، بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام پشیزی نمیارزد ، همه این اعتقادات وعبادات اگر انجام شود وانسان به ولایت اهل بیت نیز ایمان داشته باشد ولی امام زمان خویش را نشناسد ، از هیچ یک از معتقدات خود ، حتَّی از ولایت ائمه قبل نیز بهرهامند نخواهد گردید .
بهترین سند بر ادعای فوق، روایت مشهوری است که اهل سنت وشیعه آن را نقل نموده وبر آن اعتماد کردهاند وآن اینکه ؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: « من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة ؛1 کسی که بمیرد وامام زمان خویش را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
معنای جاهلیت در این روایت چیست؟
منظور از جاهلیت در این روایت ، ایام کفر وضلالت قبل از اسلام است .
بنابراین معنای حدیث چنین خواهد شد: اگر مسلمانی _ یعنی کسی که توحید ونبوت وقرآن وقیامت ودیگر مبانی دین را پذیرفته وبه واجبات دین اهتمام نموده است _ بمیرد وامام معصوم زمان خویش را نشناخته باشد ، او نامسلمان مرده ، دین او همان کفر وضلالت کفار ومشرکین قبل از اسلام تلقی خواهد شد واز اسلام، توحید ، نبوت ، تقوی وعبادت خود نفعی نخواهد برد.
لفظ جاهلیت، در این نقل از حدیث، توصیف روشنتری یافته است .
راوی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودهاند: من مات ولا یعرف إمامه مات میتة جاهلیة ؛ کسی که بمیرد وامامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمودند: آری ، عرض کردم : این جاهلیت به معنی جاهلیت ایام نادانی قبل اسلام است ، یا منظور جاهلیت عدم آشنایی با امام میباشد ؟ یعنی آیا جاهلیت چنین کسی در همه زمینهها ومطلق بوده ویا در محدوده خاص امامت بوده و به دیگر محدودههای دین لطمه نمیزند؟
امام فرمودند : « جاهلیته کفر ونفاق وضلال ؛2 جاهلیت او از سنخ جاهلیت کفار، منافقین وگمراهان است .»
یعنی جاهلیت مطلق بوده ، گمراهی از امامت مساوی با گمراهی در تمامی مبانی دین خواهد بود .3 پس علاوه بر معرفت اصل ولایت وشناخت حق اهل بیت علیهم السلام ، ما موظف به معرفت واطاعت وتسلیم در برابر امام زمانمان علیه السلام نیز هستیم ومعرفت ولایت، ما را بی نیاز از معرفت آن حضرت نخواهد کرد. محمد بن تمام گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فلان کس از دوستان شما اهل بیت است... او به ولایت امیر المومنین علیه السلام ایمان داشته ، ولی اوصیاء آن حضرت را نمیشناسد . امام فرمودند: او گمراه است ، او مانند کسی است که به نبوت عیسی اقرار کرده نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را انکار کند یا نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را پذیرفته ونبوت عیسی را انکار نماید . ما به خدا پناه میبریم از کسی که حجتی از حجج الهی را انکار نماید .4
فرد دیگری نیز از امام صادق علیه السلام میپرسد: کسی که به ائمه قبل معرفت داشته، فقط امام زمان خویش را نمیشناسد، آیا چنین کسی مؤمن است؟ فرمودند: خیر .5
انکار امام زمان(ع)، انکار نبوت است!
امام صادق علیه السلام فرمودند: « من أقرَّ بالأئمّة من آبائی وولدی وجحد المهدی من ولدی کان کمن أقرَّ به جمیع الأنبیاء وجحد محمّداً صلَّی الله علیه وآله وسلَّم ؛کسی که به امامت پدران من اقرار نموده ، امامت فرزندان (معصوم) مرا نیز بپذیرد ، ولی مهدی را که از فرزندان من خواهد بود انکار کند ، مانند کسی است که نبوت جمیع انبیاء را پذیرفته ، نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را انکار نماید.» 6
نتیجه :
نکته این بحث در این است که بنابر روایات ، انکار یکی از ائمه در حکم انکار جمیع آنها ودر حکم انکار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده. چنین کسی قطعاً گمراه ومنحرف خواهد بود .7
و نکته ی دیگر اینکه ؛ در عصر ما شناخت امام زمان حضرت مهدی علیه السلام از لوازم ایمان وسعادت اخروی انسان وقبول اعمال او است. این اعتقاد است که او را از معرف دیگر ائمه ودیگر مبانی دینی ، بهرهامند میسازد و راه سعادت و خوش بختی را برای او فراهم میکند.
1- این روایت را احمد حنبل در 3 موضع از کتاب مسند جلد 4 ، ص 96 و ج 3 ،ص 446 وج2 ، ص 83؛ بخاری در صحیح 5: 13 وبیش از بیست کتاب دیگر از کتب اهل سنت آن را نقل کردهاند . در کتب شیعه مرحوم علامه مجلسی این روایات را در بحار الانوار ، جلد 23/ باب 4 طی چهل حدیث گوناگون جمع کرده است.
2- کافی ، ج 1 ، ص 377
3- علامه امینی رضوان الله علیه صاحب کتاب گرانسنگ الغدیر میفرمودند: در سفری به سوریه، دانشمندان آن دیار، به دیدار من آمدند، در مجلسی از بزرگان اهل سنت آن منطقه، یکی از آنان به من رو کرده گفت: آیا در اسلام جز ولایت وامامت ، اصلی دیگر وجود ندارد که تو فقط درباره ولایت وغدیر ومفاهیم مربوطه مینویسی؟! آیا اسلام ، توحید ندارد ، نبوت وقرآن واخلاق واحکام ندارد ؟ من هر چه فکر کردم که به این فرد سنی در مجمعی از اهل سنت چه جوابی بدهم که دندان شکن باشد ، چیزی به ذهنم نیامد . قلبا به حضرت امیر المومنین علیه السلام متوسل شدم که: من در این جمع زبان شما اهل بیت هستم . مرا یاری دهید تا بتوانم از منطق شما دفاع کنم . به عنایت مولا به ذهنم رسید که به این حدیث شریف استناد کنم ، لذا روایت : (من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة) را خوانده، مدارک آن را بیان کرده معنای آن را توضیح دادم وگفتم: این کار را فقط از ولایت میگویم ومی نویسم ، سلیقه من نیست ، بلکه فرمایش رسول خدا در این حدیث است که کسی که ولایت ندارد ، از توحید ونبوت ومعاد وقرآن واحکام بهرهای نمیبرد. وآنها هم ساکت شدند .
4- بحارالانوار ، ج 23 ، ص 97 و98
5- کمال الدین،ص 410
6- کمال الدین، ص411
7- بحار الانوار ، ج23 ، ص 95 تا 98
دیگر همه چیز عادی شده است.
دیگر همه چیز رنگ سیاهی گرفته است.
دیگر خورشید در روز های جمعه شرم می کند که طلوع کند.
ای راز دار زهرا (س) ، سینه ات پر از درد است می دانم!
آن روز کسی درهای بقیع را بر روی ما نخواهد بست
و ما عقده هزاران قرن مظلومیت را باز خواهیم کرد.
می خواهم فریاد بزنم ؛
ای کافران او می آید. هرگز به خواب خوش نروید!
او می آید و جام می خود پرستی را در هم خواهد شکست.
ای کافران غافلید که حدیث سربداران را تکرار می کنید،
زیرا او خواهد آمد با صدای (( انا المهدی ))...
ای کافران ، بترسید از نام مهدی ( عج ) ، که نام ننگین تان را محو خواهد کرد.
می دانم تو نیز با خبری از آنچه که ما بی خبریم،
از آنچه که دلت را می سوزاند و اما...
ای گمشده بیابان ها روی سخنم با توست.
آقای من ، در کدامین بیابان خیمه زده ای تا مجنون وار خار بیابان را حریر زیر پایم کنم؟!
ای منجی بیچارگان و مستضعفان و ای امید نا امیدان و ای خلاصه و عصاره همه انبیاء و اولیاء الهی،ای فرزند محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها:تو را غایب نامیده اند، چون ظاهر نیستی نه اینکه حاضر نباشی! و غیبت به معنای «حاضر نبودن» تهمت ناروائی است که بر آستان مقدس شما زده اند، و آنان که غیبت را حاضر نبودن میدانند و بر این پندارند، تفاوت میان حضور و ظهور را نمیدانند، یا نمیخواهند بدانند.آمدنت که در انتظار آنی به معنای ظهوراست نه حضور و شیفتگان و مشتاقانت که هر صبح و شام تو را میخوانند: ظهورت را از خدا میطلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر میشونی، همه انگشت حیرت به دندان میگزند و با تعجّب میگویند که تو را پیش از این هم دیده اند، و راست میگویند چرا که تو در میان مایی زیرا امام مائی. جمعه ها که از راه میرسد، صاحبدلان و بیقراران، دل و قرار از دست میدهند و قافله دلهای بیقرار و جانهای مشتاقت روی به سوی قبله میکنند و آمدنت را به انتظار مینشینند و زیارت جامع کبیر و ندبه را سر میدهند تا دل را تسکین بخشند
اینک قریب چهل روز از غروب غم فزای شهادت شقایقها میگذرد؛ و اینک از صدای نحص شلاق خزان بر پیكر آلالهها، اربعینی میگذرد و اسارت، سیلی، غربت، فریاد و بیدارگری سهم حاملان پیغام قاصدک های عترت و عظمت شد. از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردی نشستیم كه حیات اسلام مدیون رگهای پاره پاره اوست. قصه سر و نیزه، قصه لبهای خونین و قرآن، قصه سیلی و صورت گلگون كودک غمگین و تمام حقیقت هایی كه هر سال از پرده چشمان ما می گذرد را شنیده ایم. اربعینی با دختر كوچک حسین (ع) مهر را در آغوش گرفتیم، ناله زدیم، درد دلها گفتیم و شكوهها روانه كردیم. اربعینی از عمق جان، فریاد یا حسین كشیدیم، بر سینه زدیم و خنده را حرام كردیم. کربلا؛ این خارستان خشک و بیآب، دریای انسانیت و کمال است، اقیانوس بی کرانهای است که در آن گوهر همه عظمتها و خوبیها به رنگ مظلومیت، یافتنی است؛ اما غواص قهار میطلبد. و هر کدام به فراخور حالمان از کربلا، محرم، عاشورا و اربعین، برداشتی داریم و بر اساس آن قضاوتی .... در زیارت اربعین پیرامون فلسفه آن آمده است: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیرهالظلاله: حسین علیه السلام خون قلبش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد. و شیعه همیشه و در تمامى روزهاى سوگوارى حضرت سیدالشهداء علیه السلام و از آن جمله روز اربعین آن حضرت، در زیارت و اقامه ماتم و عزادارى كوتاهى نكرده و از اینجاست كه امام حسن عسكرى علیهالسلام زیارت اربعین را از علایم ایمان شمرده است. آرى، تنها زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام است كه مؤمن خالص را از دیگران تمیز مىدهد، و دوستان اهل بیت علیهم السلام را از غیر آنان جدا مى كند. و مؤمن واقعى كسى است كه نگذارد آثار نهضت حسین علیه السلام فراموش شود و در قدردانى و شركت در هدف آن حضرت كوتاهى نورزد. پیروان و دوستان امام حسین علیه السلام امیدوارند تا از این طریق مشمول این حدیث نبوى شوند كه جابر بن عبدالله انصارى - از صحابه رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و نخستین زائر قبر حضرت اباعبدالله در اولین اربعین سیدالشهداء روایت كرده است: «كسى كه قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و كسى كه عمل قومى را دوست دارد با ایشان شریک مىباشد». دلهایمان بیتاب سالار شهیدان، و چشمانمان بر مظلومانه ترین شهادت تاریخ همواره درخشان و بارانی باد.
سلام بر حسين و اربعينش، سلام بر اربعين و زائرانش! و سلام بر اندوه هاي دل آنان كه به سوغات بر مزار كشتگان، عشق بردند و به مويه نشستند. به شوق زيارت صحن و سراي جان فزايت، اربعين شهادتت را به سوگ مي نشينيم، يا حسين!
اربعين از رازهاي هستي است و اربعين حسين (ع) روز بسط لطف اوست بر پيروان و دوستدارانش. و در مقام حسين (ع) همين بس كه در زيارت اربعينش خطاب به جدشان محمد مصطفي (ص) و پدر بزرگوارشان حضرت علي (ع) و مادر گراميشان فاطمه (س) ميگوييم كه خداوند عزاداري شما را در رثاء حسين (ع) فبول فرمايد.
اربعين در فرهنگ عاشورا
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين شب شهادت حسين بن علي(ع) گفته ميشود که مصادف با روز بيستم ماه صفر است. از سنتهاي مردمي گرامي داشت چهلم مردگان است، که به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات ميدهند و مجلس ياد بود بر پا ميکنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در کشورها و شــــهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني بر پا ميکنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اســـــرار اربعين به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خويش را با مظلوميت حسين و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچگاه بي رهرو نخواهد بود.
نخستين اربعين
در نخستين اربعين شهادت امام حسين (ع)، جابر بن عبدالله انصاري و عطيه عوفي موفق به زيارت تربت و قبر سيد الشهدا شدند. بنا به برخي نقلها، در همان اربعين، کاروان اسراي اهل بيت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدينه، از کربلا گذشتند و با جابر ديدار کردند. البته برخي از مورخان نيز آن را نفي کرده و نپذيرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمي در «منتهي الامال» دلايلي ذکر ميکند که ديدار اهل بيت از کربلا در اربعين اول نبوده است. به هر حال، تکريم اين روز و احياي خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورايي در زمانهاي بعد بوده است.
اربعين و عرفان
اربعين از رازهاي هستي، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگى هاى انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوى و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مى شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اى دارد. چله نشينى براى رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از اين نمونه هاست.
آمده است که چون حضرت موسي (ع) را قابل استماع کلام بي واسطه خداوند ميکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «... و اذا واعدنا موسي اربعين ليله »
پيامبر حکيم (ص) فرمود:
« من اخلص لله اربعين يوماً فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»: هر كس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه هاي خداوند ورزد حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد.»
صاحب مرصاد العباد، عارف نامي نجم الدين شيرازي نيز گفته است: "و عدد اربعين را خاصيتي است در استکمال چيزها که اعداد ديگر را نيست." چنانکه در حديث صحيح آمده است:
ان خلق احدکم بجمع في بطن امه اربعين يوما ثم يکون علقه مثل ذلک.
و خواجه عليه السلام ظهور چشمه هاي حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعين صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمير طينت آدم عليه السلام به اربعين صباحا کرد و از اين نوع بسيار است."
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مامنتظرمنتقم فاطمه هستیم و آدرس entezarfaraj.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS